پیدا کردن چنین اطلاعاتی یه خورده سخته
الیاس ابرو درهم میکشد. دلش میخواد سرش را به دیوار بکوبد
+ چرا؟
_ خب اون زمان اطلاعات رمان جدید روی سیستم ها که ثبت نمیشد
فقط توی کاغذ و دفتر ها ثبت میشدن
نگاهش رنگ گنگی و گیجی به خود میگیرد
+ خب؟!
کریمیان میخندد..
_ خب اینکه این کاغذ ها مال بیست و هشت سال پیشن
پیدا کردنشون اون هم داخل بایگانیای که چند ساله حتی درش باز نشده یه خورده مشکله
تازه اگه کاغذی وجود داشته باشه!
_ یعنی امکان پیدا کردنشون نیست؟!
کریمیان نگاهش را از روی صورت مضطرب الیاس برداشته و به معراج که کمی خم شده و این سوال را میپرسد میدوزد
_ هیچ چی تو این دنیا غیرممکن نیست جز غیر ممکن
که اونم اگه خدا بخواد ممکن میشه
من فقط گفتم پیدا کردنشون سخته و.....
عصبی بین حرف های بیهودهی کریمیان میپرد
+ هر چقدر هزینش بشه من پرداخت میکنم
نفس عمیقی برای آرام کردن خود میکشد
_ لطفا با پاهاتون ضربه نزنید به زمین
من سر درد میگیرم
پاهای الیاس اتوماتیک وار از حرکت میایستد. حتی یادش نمیاید کی شروع به ضرب گرفتن روی زمین کرد
+ ببخشید متوجه نشدم دارم ضربه میزنم!